عشــــــــــــــــــــــق عشق لـــــاو اســــــتوری

متن مرتبط با « ویکی پدیای فارسی» در سایت عشــــــــــــــــــــــق عشق لـــــاو اســــــتوری نوشته شده است

عکس های ناجور از یک شب زمستونی

  •     عکس های ناجور از یک شب زمستونی       ادامه عکس ها در ادامه مطلب.... , ...ادامه مطلب

  • عکسهای ثریا بختیاری همسر دوم محمدرضا پهلوی+زندگینامه

  • این بیوگرافی از سایت ویکی پدیای فارسی برگرفته شده است. ثریا اسفندیاری بختیاری (زاده ۱ تیر ۱۳۱۱ در اصفهان - درگذشته ۴ آبان ۱۳۸۰ در پاریس بر اثر سکته مغزی) دومین همسر محمدرضا پهلوی و ملکه ایران بود.   , ویکی پدیای فارسی ...ادامه مطلب

  • می شنـــــــــــــــــوی...?!

  • از تو سرودن از تو نوشتن مرا به اوج آبی عشق می سپاردواژه ها تاب وصف تو را ندارندتوان از تـــــــــــــــو گفتن را ندارندوقتی تو فلسفه ی تقدیر، تفسیر سرنوشت، تعبیر احساس مـــــــــــی شویدیگر تعریف عشق به سهولت به تو اندیشیدن می ماندتــــو تعریف بی تحریف عشقیواژه ها مرا به یک جمله سوق می دهنداز تو نگاشتن، از تو سرودن... ،وجودم، دوست داشتنت را فریاد می کند ،                   مـــــــــــــــــــی شنوی ...؟!  , ...ادامه مطلب

  • راه ها بسته شده..............

  • راه ها بسته شده جاده ها دیگر سرانجامی نداردخنده ها هم آخرش رو به تلخی می زندقلب من اینجا دگر جایی نداردنارفیق ازپشت خنجر می زندقلب من را می دردعاشقی ام نقطه ی آغاز وپایانی نداردچشم هایم ازچرانی خسته شددستهایم سرد شددوستانم رفته اندباد دیگر حرف پایانی نداردقلب من می سوزدخنجر آن نارفیق کارش ساختآدمی مغرور وجدانی نداردعشق من نیز مرده است عشق دیگر مرد بارانی نداردجاده ها هم بسته استزندگی بی عشق سرانجامی ندارد, ...ادامه مطلب

  • من یک چهار دیواری دارم...

  • من یک چهار دیواری دارم و کاغذ و قلمی.قلمی که گاه و بی گاه جور مرا می کشدو حرف های نا گفته ام را بر کاغذ می نویسد.در آن لحظه، قلمم مثل زبانم الکن نیست،من من نمی کند، کم نمی آورد و ... می نویسدشیوا، بی غلط و بدون بروز هر گونه احساسی.وقتی می نویسم گونه هایم سرخ نمی شوند،اشک هایم فرو نمی ریزند،عصبانی نمی شوم،صدایم هم نمی لرزد...و کاغذ چه صبور، نوشته هایم را گوش می دهد!واکنشی از خشم در او نیست، نگاه عاقل اندر سفیه نمی اندازد،مرا به خاموشی وا نمی دارد، تنهایم نیز نمی گذارد...در آخر، من آرام و سبکبال به کاغذ می گویم:"همه این ها را گفتم که بگویم گفتن بلد نیستم، اما نوشتنم بد نیست..."آن گاه کاغذ را به آب می سپارمو آب می داند آن را به چه کسی برساند...و من دوباره به چهار دیواری ام باز می گردمدر پی قلم و "کاغذ صبوری" دیگر...من یک چهار دیواری دارم..., ...ادامه مطلب

  • رهایم کنید...........

  • رهایم کنید....میخواهم عشق بورزم به من عشق بورزندمیخواهم دوست بدارم و دوست داشته شوممیخواهم لمس کنم دستانی را که برایشان بیقرارممیخواهم در اغوش بکشم کسی را که برای بوئیدن عطرش دلتنگممیخواهم ببوسم لبانی را که تنها بوسه میتواند ارامم کندبرای ان کسی که تنها امید زندگیم استمیخواهم خیره شوم به چشمانی که مرا به ارامش میخوانند......پمیخواهم نفس بکشم با کسی که نفسم استنمیخواهم با شما نفس بکشم نمیخواهم عمرم را با شما سپری کنممیخواهم اشک بریزم های های گریه کنمضجه بزنممثل دیوانه ها سرم را به دیوار بکوبمبه صورتم چنگ بیاندازممیخواهم فریاد بزنم واسمش را در میان همه به زبان بیاورممیخواهم اهی بکشم به سنگینی تاریخمخواهم با اه هایم جگرتان را سوزانممیخواهم اهم دامان همه تان را بگیردمیخواهم نفرینتان کنم با شمام...............با شما که به بی ستاره بودن اسمانم خندیدیدشما که نگذاشتید اه بکشمشما که بدجور متنفرم کرده اید از خودتانشما که زندگی را برایم جهنم کرده ایدشما که دلتنگی هایم را به تمسخر میگیریدشما که ابریزش بینی سوزش چشم سیاهی رفتن چشم به زور قورت دادن دهانم را به حساب سرماخوردگی میگذاریدشما که به خونتان تشنه ام وحتی از دیدن لحظه شما در فرارمبا شمام...................رهایم کنید..................., ...ادامه مطلب

  • اگر بـاران نبارد............

  • اگر بـاران  نبارد باغبان دلگیر خواهد شدو فرصت های فروردین نصیب تیر خواهد شداگر بـاران نبارد برکه ی احساس می خشکدو هم نیلوفر مرداب غافلگیر خواهد شداگر بـاران نبارد کفتر سهراب میمیردو کفتر باز آیا راغب شبگیر خواهد شداگر بـاران  نبارد " باز بـاران  با ترانه -با گهر های فراوان " از چه رو تحریر خواهد شداگر بـاران نبارد شاخه ی نرگس نمی داندکه گلدان وامدار پنجره تعبیر خواهد شداگر بــاران  نبارد واژه بـاران چه خواهد شدو آیا رنگ شعری باز سبز سیر خواهد شداگر بـاران نبارد تکنواز رود می داندکه در این باره با سیلاب ها در گیر خواهد شداگر بـاران نبارد کوزه ی خالی سر چشمهوبال گردن تفتیده گان تفسیر خواهد شداگر بـاران نبارد در شب شعر شقایق هاقصیده با غرور چشم ها در گیر خواهد شد..., ...ادامه مطلب

  • پس زمینه

  • تصاور عاشقانه

  • برای دیدن باقی تصاویر ادامه مطلب , ...ادامه مطلب

  • سری اول تصاویر +18

  • اگه بازم میخواستین قسمت نظوات درج کنید باقی تصاویر در قسمت ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • یک و یک...!!!

  • یک و یک همیشه دو نمی شود گاه باد می کند،        چهار می شود        گاه میل می کند به صفر        گاه نیز می زند به کله اش...        هوس کند می رود به آسمان،        هزار می شود.        یک و یک برای من...       -- من که سال هاست در ردیف آخر کلاس زندگی نشسته ام --        جز دو خط ساده نیست؛       جز دو خط که پا به پای هم در سفید صفحه راه می روند،        وز این جهان خط کشی و کاغذی عبور می کنند...        جز دو خط ساده که در انتهای دور در تقاطع زمین و آسمان؛        روی خط نازکی به نام زندگی عاقبت به پای هم ...        پیر می شوند!       « توی گوشتان فرو کنید! یک و یک مساوی دو است. »        آه...  من که حرف این حساب را سرم نمی شود , ...ادامه مطلب

  • یـک عطر آشنـا ، لــــــــه ات می کــــند

  • هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی  یـــک نقطـــــه   یـــک لبخنـــــد   یـــک نگــــــــاه   یـک عطر آشنـا   یــک صــــــــدا   یــک یـــــــــــاد   لــــــــه ات می کــــند       ,دل نوشته*شعرهای عاشقانه ...ادامه مطلب

  • راه ها بسته شده..............

  •       راه ها بسته شده جاده ها دیگر سرانجامی ندارد خنده ها هم آخرش رو به تلخی می زند قلب من اینجا دگر جایی ندارد نارفیق ازپشت خنجر می زند قلب من را می درد عاشقی ام نقطه ی آغاز وپایانی ندارد چشم هایم ازچرانی خسته شد دستهایم سرد شد دوستانم رفته اند باد دیگر حرف پایانی ندارد قلب من می سوزد خنجر آن نارفیق کارش ساخت آدمی مغرور وجدانی ندارد عشق من نیز مرده است عشق دیگر مرد بارانی ندارد جاده ها هم بسته است زندگی بی عشق سرانجامی ندارد , ...ادامه مطلب

  • من یک چهار دیواری دارم...

  •       من یک چهار دیواری دارم و کاغذ و قلمی. قلمی که گاه و بی گاه جور مرا می کشد و حرف های نا گفته ام را بر کاغذ می نویسد. در آن لحظه، قلمم مثل زبانم الکن نیست، من من نمی کند، کم نمی آورد و ... می نویسد شیوا، بی غلط و بدون بروز هر گونه احساسی. وقتی می نویسم گونه هایم سرخ نمی شوند، اشک هایم فرو نمی ریزند،عصبانی نمی شوم،صدایم هم نمی لرزد... و کاغذ چه صبور، نوشته هایم را گوش می دهد! واکنشی از خشم در او نیست، نگاه عاقل اندر سفیه نمی اندازد، مرا به خاموشی وا نمی دارد، تنهایم نیز نمی گذارد... در آخر، من آرام و سبکبال به کاغذ می گویم: "همه این ها را گفتم که بگویم گفتن بلد نیستم، اما نوشتنم بد نیست..." آن گاه کاغذ را به آب می سپارم و آب می داند آن را به چه کسی برساند... و من دوباره به چهار دیواری ام باز می گردم در پی قلم و "کاغذ صبوری" دیگر... من یک چهار دیواری دارم... ,دل نوشته*شعرهای عاشقانه ...ادامه مطلب

  • نه من دیگر نمیخندم...

  •     نه من دیگر به روی ناکسان هرگز نمیخندم     دِگر پیمان عشق جاودانی     با شما معروفه های پست هر جایی نمیبندم     شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت      ز قلب آسمان جهل و نادانی     به دریا و به صحرای امید عشق بی پایان این ملت     تگرگ ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید     شما٬کاندر چمن زار بدون آب این دوران طوفانی     بفرمان خدایان طلا٬تخم فساد و یاس می کارید..     شما رقاصه های بی سرو بی پا     که با ساز هوس پرداز و افسون ساز بیگانه     چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت     به بام کلبه فقرو به روی لاشه ی صد پاره زحمت     سحر تا شام می رقصید     قسم:بر آتش عصیان ایمانی   که سوزانده است تخم یاس را در عمق قلب آرزومندم     که من هرگز به روی چون شما معروفه های پست هر جایی    نمیخندم   پای می کوبید و می رقصید    لیکن من...   به چشم خویش می بینم که می لرزید     می بینم که می لرزید و می ترسید     از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم     که در عمق سکوت این شب پر اظطراب و ساکت و فانی     خبرها دارد از فردای شور انگیز انسانی     و من...     هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی     کنون خاموش دربندم     ولی هرگز به روی چون شما   غارتگران فکر انسانی نمی خندم ,دل نوشته*شعرهای عاشقانه ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها